**رمان &دلنوشته**

نخونی از دستت رفته هااااااا.... :-)

قسمت اول رمان به سیاهی شب


سر جدتون نظر بدید....

مطالعه قسمت اول رمان به سیاهی شب در ادامه مطلب....

با سردرد شدیدی که حاصل ماجرای دیشب بود،چشمامو باز کردم. به سقف سفید اتاقم زل زدم...با یادآوری ماجرای دیشب اشک تو چشمام جمع شد.خسته شدم؛تا کی باید سر هر موضوعی که مربوط به منو تصمیماتم میشد،با بابا دعوا میکردم؟مگه من بزرگ نشده بودم؟مگه بابا همیشه نمیگفت باید مستقل باشید؟پس چرا هر تصمیمی که منو آنوشا میگیریم تا یه هفته باید با بابا بحث کنیم؟هه...معلومه به قول بابا ما دخترای سرهنگ تهرانی هستیم و باید مثل یه بانوی محترم رفتار کنیم.با صدای تقه ای که به در خورد از عالم فکر در اومدم.نگاه خستمو به سمت در هدایت کردم.آنوشا با یه لیوان آب و یه ورق قرص آرامبخش اومد داخل.آنوشای عزیزم،خواهر گلم،سنگ صبورم اومده بود...پس چرا من حوصله اون رو هم نداشتم؟چم شده؟

آنوشا:خواهری گلم؟عروسکم؟پاشو گلم.پاشو یه قرص بخور و آروم بگیر بخواب

همیشه این آرامشی که تو نگاهشو لحن صحبتش مج میزد رو دوست داشتم.اون برعکس من از تمام دستورات بابا اطاعت میکرد اما من...

- نمیخورم اجی برو بیرون تنهام بزار.میخوام به خودمو آینده شومم فکر کنم...

آنوشا با یه صدایی که توش هم ناراحتی و هم عصبانیت مج میزد بهم توپید

آنوشا:بیخود بیخود...پاشو ببینم.اصلا تو چرا منو نگاه نمیکنی؟نکنه از من دلخوری؟

هه...خواهر عزیزم فکر میکنه من از اون دلگیرم!!نمیدونه که من برای اینکه صورتِ ورم کردمو نبینه، نگاهش نمیکنم.از خواب که بیدار شدم از درد صورتم فهمید جای شاهکار دیشب بابا بدجوری ورم کرده...هه...مثلا سرهنگ این مملکته...اصلا به آنوشا نگاه نکردم.دلم نمیخواست که با دیدن صورتم ناراحت بشه اما مثل اینکه همچینم موفق نبودم چون انوشا با دستش صورتم رو به سمت خودش برگردوند...کاملا صورتم رو از نظر گذروند...به چشماش نگاه کردم.تمام چشماش از اندوه پر شده بود.بمیری آنیسا که فقط بلدی غمو تو چشمای خواهرت بشونی

آنوشا:جای سیلیِ دیشبه؟ -چیز مهمی نیس(دروغ)من به این زندگی عادت کردم(و باز هم...دروغ)

آنوشا:بمیرم برات...قرصو میزارم اینجا گلم هر وقت خواستی بخور باشه؟

مگه چیز دیگه ای میتونستم بگم؟

-باش عزیزم برو...به مامان بگو حالم خوبه فقط میخوام تنها باشم؛نزار بیاد تو.مرسی

آنوشا:باش...یه دوشم بگیر حالت بیاد سرجاش

راس میگفت باید یه دوش بگیرم تا از کوفتگی بدنم کم بشه.بلند شدمو به سختی خودمو تا حموم اتاقم کشیدم.یاد دیشب افتادم...شب خوبی بود البته اگه از دعواهای بابا فاکتور بگیریم.دیروز انتخاب رشته کردم.با کلی شوق و ذوق رفتم و گرافیک زدم.از همون بچگی عاشق نقاشیو کارای گرافیکی بودم اما بابا همیشه بهم میگفت باید مثل آنوشا جراح قلب بشم میدونستم آنوشا هم دوس داشت مربی ورزش بشه اما با تصمیمی که بابا براش گرفت اونم علایقشو کنار گذاشت و بی هیچ اعتراضی دانشگاهم رفت چون میدونست اگه اعتراض کنه بابا حسابی تنبیهش میکنه؛درست مثل من.وقتی اومدم خونه بابا تازه رسیده بود و داشت طبق عادت همیشگیش روزنامه میخوند.

-سلام بابا

بابا یه نگاه سرد بهم انداخت و بازم سرشو کرد تو روزنامه...

بابا:سلام...چیشد انتخاب رشته کردی؟همونی که من گفتم رو زدی؟هوم؟

-من که بهتون گفتم بابا من دوست دارم طبق علایقم تو زندگیم جلو برم...

بابا آنی به رنگ لبو دراومد و روزنامه فلک زده رو به اون طرف پرتاب کرد و فریاد کشید:

بابا:تو بیجا میکنی دختره خیره سر!!مگه من نگفتم هرچی من میگم رو باید انجام بدی؟هااااا؟؟!

از ترس تو خودم جمع شده بودم.آنیسا!!تو که خودتو برای هر واکنشی آماده کرده بودی،پس چرا الان جلوی سرهنگ خودت رو باختی؟بسه!خودتو جمع کن دختر.نزار واست تصمیم بگیره

-بابا!من انتخاب رشته کردم.گرافیک هم زدم...شما هر چقدر هم که تلاش کنید من نه میتونم رشتم رو عوض کنم نه میخوام که ...


[ بازدید : 1423 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ چهارشنبه 16 دی 1394 ] [ 16:49 ] [ نرگس و دوستاش ]

[ ]

عشق قلم1394/10/21 ساعت 15:16
عالیییییییییی بود برای قسمت اول خوووووووب بود خسته نباشی موفق باشی
مرسی عزیزدلم... سلامت باشی...کار توأم عالیه...
roman79.avablog.ir
فاطمه81181394/10/19 ساعت 12:28
دم آنیسا جیززززززززز خدا از رو زمین برداره این جور آدما رو که نمیذارن بچه بره دنبال علاقش
مائده1394/10/16 ساعت 18:30
ایول بابا قلممممممممم!!!!!!!!
نام :
ایمیل :
آدرس وب سایت :
متن :
:) :( ;) :D ;)) :X :? :P :* =(( :O @};- :B /:) =D> :S
کد امنیتی : ریست تصویر
ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]